مرکّب از: بی + شیر، فاقد شیر، که شیر ندارد، که شیر او خشک شده باشد (مادر) : ناقۀ صلده، شتر مادۀ بی شیر، (منتهی الارب)، (اصطلاح سیاسی) آنکه دخالت در دسته بندیهای سیاسی نکند
مُرَکَّب اَز: بی + شیر، فاقد شیر، که شیر ندارد، که شیر او خشک شده باشد (مادر) : ناقۀ صلده، شتر مادۀ بی شیر، (منتهی الارب)، (اصطلاح سیاسی) آنکه دخالت در دسته بندیهای سیاسی نکند
حالت و کیفیت بی شهر. غربت. (یادداشت مؤلف) : کنون خود دلش لختی مستمند است ز تنهایی و بی شهری نژند است. (ویس و رامین) ، بی صبری. (ناظم الاطباء). بی تابی. بی قراری: چو از بی طاقتی شوریده دل شد از آن گستاخ روییها خجل شد. نظامی. دل گرچه ز عذر پاک میکرد بی طاقتیش هلاک میکرد. نظامی. ز آنگه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد. سعدی. از بی طاقتی شکایت پیش پیر طریقت برد. (گلستان). پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد. (گلستان)
حالت و کیفیت بی شهر. غربت. (یادداشت مؤلف) : کنون خود دلْش لختی مستمند است ز تنهایی و بی شهری نژند است. (ویس و رامین) ، بی صبری. (ناظم الاطباء). بی تابی. بی قراری: چو از بی طاقتی شوریده دل شد از آن گستاخ روییها خجل شد. نظامی. دل گرچه ز عذر پاک میکرد بی طاقتیش هلاک میکرد. نظامی. ز آنگه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد. سعدی. از بی طاقتی شکایت پیش پیر طریقت برد. (گلستان). پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد. (گلستان)